کسریکسری، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

عشق مامان

سال 1393

سال نو مبارک کسرا جون عشقم.زندگیم .همه کسم اولین عید زندگیت مبارک اینم از عکسای عیدمون                     از دست نی نی وبلاگ که باید عکسای مامان ادیت بشه       اینجام در حال شمردن عیدیهات هستی اینجام تو گهوارت اروم خوابیده بودی اینجام عروسی عمو غلام   کسرا جون وقتی خواستیم بریم ایوان شما خیلی خوابتون میامد ولی من خیلی کار داشتم نتونستم شمارو بخوابونم مشغول جمع اوری لباسا بودم وقتی امدم پیشت دیدم  بدون سروصدا خوابت برده بود ...
3 فروردين 1393

5ماهگی

سلام عشقم سلام زندگیم وقتی دارم این پست و برات مینویسم تو کنارم معصومانه خوابیدی پسر خوشگلمامروز 5ماهه شدی و من اصلا باورم نمیشه که 5ماهه تو پیشمونی و خانه مون و روشن کردی و یه امیدی تو دل من و بابایی روشن کردی پسر مهربونم واقعا توی این 5ماه به هیچ وجه من و اذیت نکردی و همیشه پسر ارومی بودی کسرای مامان 3روزه دیگه عیده و تو اولین عیدتو تجربه میکنی امیدوارم ساله خوبی و باهم پشت سر بزاریم وهیچ موقع 3تاییمون و کسایی که دوستشون داریم ناراحت نباشن امروز قراره بریم ایوان و تا 2فروردین اونجا بمونیم چون یکم عروسی عمو غلامه...من خیلی دوست داشتم امسال عیدخونه خودمون باشیم و یه جشن 3نفره بگیریم ولی نشد حالا بیام یه خورده از پیشرفتات بهت بگم او...
3 فروردين 1393

خارش لثه

پسرکم این مدت لثه هات خارشش بیشتر شده و همش دوست داری یه چیزی ببری تو دهنت و محکم فشارش بدی که همیشه من و خاله الی و عمه زهرا داوطلب میشیم و دستمونو بهت میدیم بخوری البته کاملا بهداشتی چون تو عاشق اینی که دستای مارو بخوری چند روزی هست که دنبال جشن دندونی هستم واست عزیزم که هرموقع اون مرواریدای خوشجلت دراومدن من اماده پذیرایی ازشون باشم راستی تازگیا پاهاتو کشف کردی و میتونی تا نزدیک کمرت بالا بیاریدشون و با دقت بهشون نگاه میکنی اها اینو داشت یادم میرفت عاشق دستمال کاغذی هم هستی با کنجکاوی تو دستات میگیریشون وبعد حمله به طرف دهن دوست داری مدام یکی باهات بازی کنه و تو هم قاه قاه بخندی اینم از سفره هفت سین شیرین پسرم که خاله الی ...
20 اسفند 1392

گرفتن شیشه شیر

پسر گم قندوعسلم من تا بحال شیشه گرفتنه تو ندیده بودم چون همیشه واست شیر میدوشدم و میرفتم بیرون تا مادر جون بهت شیر بده چند روزه پیش وقتی از بیرون برگشتم دیدم داری شیر میخوری و خودت شیشه شیرتو گرفته بودی وای گلم انقدر واست ذوق کردم بعد این عکسارو ازت گرفتم البته تمام شیرشو خورده بودی       ...
20 اسفند 1392

بدون عنوان

کسرا جونم تازگیا عروسکاتو میدم دستت که هم باهاشون اشنا بشی وهم دستات تو گرفتن وسایل قوی بشه و هم دلی از غذا در بیاری و این بدبخت بیچاره هارو بخوری وقتی با دقت بهشون نگاه میکنی وقتی هم از دستت میافتن اینطوری گریه میکنی قربونت برم اینجا در حال خوردن دسته خاله الی بودی که خوابت برم الهی من فدات بشم هی   ...
16 اسفند 1392

تولد مامانی

امروز تولد من بود عزیزم یکی از بهترین تولدای زندگیم چون عشقای زندگیم کنارم بودن یکی بابایی و اون یکی تویی معنای زندگیم وقتی خواستیم عکس بگیریم شما خوابت گرفت و من و بابایی چند تا عکس دونفره باهم انداختیم  اینم از کادوی همسر مهربونم       اینجا هم دلمون نیامد بدونه تو عکس بگیریم ورفتیم اوردیمت       و بلاخره بیدار شدی     اینجام شام رفتیم رستوران هما تا جشنمون و کامل کنیم     ...
16 اسفند 1392

نامزدی

کسرا جونم دیروز نامزدی عمو غلام بود ولی شما هیچی ازش نفهمیدی چون یادم رفته بود برای شما پنبه ببرم تا توی گوشت بزارم به خاطر این من و بابایی تو رو نوبت نوبت بیرون نگه میداشتیم تا صدا شمارو اذیت نکنه       اینجا شما خواب بودی     ...
10 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد