5ماهگی
سلام عشقم سلام زندگیم
وقتی دارم این پست و برات مینویسم تو کنارم معصومانه خوابیدیپسر خوشگلمامروز 5ماهه شدی و من اصلا باورم نمیشه که 5ماهه تو پیشمونی و خانه مون و روشن کردی و یه امیدی تو دل من و بابایی روشن کردیپسر مهربونم واقعا توی این 5ماه به هیچ وجه من و اذیت نکردی و همیشه پسر ارومی بودی
کسرای مامان 3روزه دیگه عیده و تو اولین عیدتو تجربه میکنی امیدوارم ساله خوبی و باهم پشت سر بزاریم وهیچ موقع 3تاییمون و کسایی که دوستشون داریم ناراحت نباشن
امروز قراره بریم ایوان و تا 2فروردین اونجا بمونیم چون یکم عروسی عمو غلامه...من خیلی دوست داشتم امسال عیدخونه خودمون باشیم و یه جشن 3نفره بگیریم ولی نشد
حالا بیام یه خورده از پیشرفتات بهت بگم اول از همه احساس میکنم لثه هات داره سفید میشن و میخواد دوتا مروارید کوچولو بیاد بیروندوم اینکه چند روزی هست که خوب شیر نمیخوری و من باید سرپا به شما شیر بدم که احتمال میدم اینها همش ماله دندون دراوردن باشه و سوم اینکه پسر گلم امروز شست پاشو گذاشت تو دهنش وشروع کرد به مک زدن
کسرا جونم ممکنه این پست اخرین پسته سال92باشه سالی که خدا ارزومو براورده کرد و تو فرشته نازو تو دامنم گذاشت