کسریکسری، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

عشق مامان

جشن دندونی

سلام پسر شیرینتر از عسلم قربون اون دو تا دندونای خوشگلت برم عزیزم کسرا جونم روزه جمعه واست جشن دندونی گرفتم که خاله الی خیلی زحمت کشید واست و تو تزیینات و تهیه سالاد سنگه تمام گذاشت ومادر بزرگم واست اش دندون درست کرد.ائن روز حدود 20نفر مهمون داشتیم که خیلی خوش گذشت  پسر مهربونم تازگیا خیلی به من وابسته شدی و حسود...وقتی بغل کسه دیگه ایی هستی تا منو ببینی سریع میخوای بیای بغلم یا خدا نکنه که من یه بچه ی دیگه ایی رو بغل کنم انقدر گریه میکنی که نگو که من شمارو بغل بگیرم نمونه اشم روزه جشنت وقتی من اریا پسر دختر عمه فیروزه رو بغل کردم شروع به گریه کردی ..اصلا میانت با بچه ها ی کوچیک خوب نیست تا اونا رو میبینی شروع به اخم میکنی و حواست ه...
29 ارديبهشت 1393

پدر یعنی عشق

تقدیم به پدر مهربانم پشتم به تو گرم بود.نمیدانم اگر تو نبودی زیبانم چطور میچرخید صدایت نزنم! راستش را بخواهی گاهی حتی وقتی باتو کاری ندارم برای دل خودم صدایت میزنم بابا انقدر با دستهایت انس گرفته ام که گاهی دلم لک میزند دستانم را بگیری. هر بار دستانم را میگیری خیالم راحت میشود میدانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی گم نمیشوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمیکنی....  تقدیم به همسر فداکارم همسر عزیزم نمیدانم که دانستی دلیل گریه هایم را نمیدانم که حس کردی سکوتم را ولی دانم که می دانی من عاشق بودم و هستم وجود ساده ات بوده که من اینگونه دل بستم عزیزم همیشه عشق من هستی و خواهی بود  روزت مرد مبارم ...
23 ارديبهشت 1393

در استانه 7ماهگی

پسر مهربونم هفته دیگه 7ماه از عمر گران بهات میگذره ومن و شما بیشتر از بیش به هم انس میگیریم و نمیتونیم دقیقه ایی بی هم تحمل کنیم تو شدی جزیی از وجود من و من از این بابت روزی خدا رو هزاران بار شکر میکنم که یه همچین فرشته ایی و در دامان من گذاشت پیشه خودم فکر میکنم که چه کار خوبی پیشه خدا انجام دادم که خدا تو رو به من داد پسرکم در این روزا دیگه غلطیدنت کامل شده و خودت میتونی دو سه دور پشت سر هم غلط بزنینی و دیگه نیازی به کمک من نداری تا شمارو به پشت برگردونم وقتی هم غلط میزنی میتونی یذره بیای جلو البته بیشتر دور خودت میچرخی و وقتی روی زمین میذارمت شروع میکنی به جنب و جوش و کلی از این ور به اونور میری و داری از کنترل خارج میشه و من و بابایی...
19 ارديبهشت 1393

حمام دونفره

کسری جونم امروز برای اولین بار خودمون دوتا حمام رفتیم و من تونستم بدونه کمک بابایی تو رو بشورم هورااااا دیگه از این به بعد منتظر نمیشیم تا یکی بیاد کمکمون واسه حمام خودمون دوتایی میریم ...
15 ارديبهشت 1393

گردش بهاری

مامانی امروز من و شما باهم رفتیم پیاده روی و کلی بهمون خوش گذشت این اولین بیرونه دوتاییمون باهم بود که دیگه از این به بعد تصمیم گرفتم اگه شد هرروز باهم بریم بیرون ...
13 ارديبهشت 1393

سراب نیلوفر

کسرا جونم روزه جمعه به اتفاق عمه زهرا و خونه بابابزرگ رفتیم سراب نیلوفر البته من و شما و باباجونو عمه زهرا جلوتر رفتیم تا جا بگیریم اخه اونجا روزای جمعه خیلی شلوغه اون روزم خاله الی مسابقه والیبال داشت به خاطر این دیر اومدن...وقتی رسیدیم اونجا و مستقر شدیم من و تو و عمه زهرا رفتیم قدم زدن و حسابی کیف کردی اینجام بعد از کلی بازی حسابی خسته شدی و خوابیدی ...
13 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد