کسریکسری، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

عشق مامان

دسته گل به اب دادن

کسرا جونم تازگیا خیلی شیطونی میکنی و دوست داری از همه جان سر دربیاری و ببینی دیگران چیکار میکنن و تو هم اونو انجام بدی..عاشق اینی که با دستات محکم رو همه چیز بزنی حالا میتونه شامل ادم باشه یا اشیا کلا عاشق زدنی/یکمی هم قلدر شدی وبرای کوچیکتر از خودت خط و نشان میکشی همش دوست داری ریحانه رو بیگری و کتک مفصل بهش بزنی دو روز پیشم ابتین بیچاره رو گیر اورده بودی و همش اذیتش میکردی اینم شاهکارای جنابعالی کسرا جونم یه روز خواستیم بریم حموم خیلی خسته بودی که با همون حوله خوابت برد   ...
9 شهريور 1393

پسرک 10ماهه من

سلام زندگیم کسرا جونم دیدی روزگار چقدر زود میگذره و تو داری روز به روز تغییر میکنی و عاقلتر میشی.اصلا باورم نمیشه که تو همون پسر کوچولوی توی بیمارستان هستی ...
9 شهريور 1393

بد قلقی

سلام نفس مامان سلام عشقم کسرای مامان امدم از این روزات بنویسم که حدوده دوهفته ایی هست که بدجور داری بدقلقی میکنی و هیچی نمیخوری  و خودم احساس میکنم وزنت زیاد نشده همش دوست داری شیر بخوری وروتو از غذا برمیگردونی نمیدونم پسرک خوش اشتهام یهو چی شده که از غذا بیزار شده مامانی خیلی دارم غصه میخورم میترسم ضعیف بشی همه کسم.موقع هایی که میریم خونه پدر جونینا مادر جون و خاله الی مدام شما رو سرگرم میکنم تا شاید دهنتو باز کنی و من یه لقمه داخل دهنت بزارم تازه اگه بخوریش بعضی موقع ها تفش میکنی.دوروز پیش بردمت پیشه دکتر که اقای دکتر گفت یه امره طبیعی شاید بخوای دوباره دندون دربیاری ....
24 مرداد 1393

دربند صحنه

کسرا جونم هفته پیش با خونه شهروزینا رفتیم در بند صحنه اینم از عکسای اونروز                 ...
15 مرداد 1393

عکس های متفرقه

اینم چند تا از عکس های این دو ماه             وقتی کسرا دخمل میشود                           راستی کسرا جونم اتاق تو تغییر دکوراسیون دادم               ...
15 مرداد 1393

ابتنی تابستانه

سلام بر کسرای گلم اومدم از این روزات بنویسم که حسابی داری شیطون میشی  برای خودت و منم حسابی از این کارات کیف میکنم و بر میگردم به 10ماهه پیش و به این فکر میکنم که نوزادم حتی قادر نبود یه پشه رو از خودش دور کنه حالا چطوری داره شیطنت میکنه و فقط میتونم بگم خدایاشکرت که این دوران شیرین و نصیب منو نعمت کردی و زندگیمون و تغییر دادی پسر مهربونم تازگیا به اب بازی علاقه زیادی نشون میدی و هرجا شیلنگ اب میبینی شروع به گریه زاری میکنی که اب بازی میخوای.که یک روزم خونه پدر جونینا بودیم با خاله الی رفته بودی تو حیاط که از قضا چشمت به شیلنگ اب افتاد وچشمت روزه بد نبینه چنان گریه میکردی که دله ادم کباب میشد ولی چیکار کنم نمیتونستم بزارم اب بازی ک...
15 مرداد 1393

بیماری شیشم

سلام دردونه مامان کسرا جونم اومدم از یک ماهه پیش برات بنویسم که من و بابایی و خیلی نگران کردی حدوده یک هفته تب شدید داشتی و من هر چی استامینوفون بهت میدادم فقط چند ساعت خوب بودی وقتی قطعش میکردم دوباره تب میکردی یک بارم دکتر بردمت که گفت ممکنه ماله دندونات باشه.توی این دوران رفتیم ایوان که اونام نظرشون این بود که دندونای به قول ننی قرص تو میخوای در بیاری که خیلی درد داره الهی بمیرم که چقدر اذیت شدی و هیچی نمیخوردی و احساس میکردم لاغر شی البته وزنت پایین نیامده بود این یه حسه مادرانه بود اینم برات بگم که حسابی تو این دوران بغلی شدی وقتی خواستیم از ایوان برگردیم دیدم که صورتت پر جوش شده اول فکر کردم ماله بوسه زیاد اخه خیلی پوستت حساسه سریع ...
27 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد