ابتنی تابستانه
سلام بر کسرای گلم
اومدم از این روزات بنویسم که حسابی داری شیطون میشی برای خودت و منم حسابی از این کارات کیف میکنم و بر میگردم به 10ماهه پیش و به این فکر میکنم که نوزادم حتی قادر نبود یه پشه رو از خودش دور کنه حالا چطوری داره شیطنت میکنه و فقط میتونم بگم خدایاشکرت که این دوران شیرین و نصیب منو نعمت کردی و زندگیمون و تغییر دادیپسر مهربونم تازگیا به اب بازی علاقه زیادی نشون میدی و هرجا شیلنگ اب میبینی شروع به گریه زاری میکنی که اب بازی میخوای.که یک روزم خونه پدر جونینا بودیم با خاله الی رفته بودی تو حیاط که از قضا چشمت به شیلنگ اب افتاد وچشمت روزه بد نبینه چنان گریه میکردی که دله ادم کباب میشدولی چیکار کنم نمیتونستم بزارم اب بازی کنی چون اب سرد بوده و خدایی نکرده سرما میخوردی البته اگه بابایی بود مبزاشت بازی کنیخلاصه من و مادر جون سریع یه تشت کوچلو پیدا کردیم و اوردیمت تو اشپزخونه و اونجا شروع به اب بازی کردی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی