کسریکسری، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

عشق مامان

لبخند

سلام جیگرم من دوباره اومدم  مادری این عکس و ساعت 5صبح ازت گرفتم اخه خیلی ناز خوابیده بودی ولی وقتی دوربین فلش زد سریع اخم کردی ببخشید گلم که صبح زود اذیتت کردم وقتی ساعت6:30صبح بلند شدی واسه شیر این عکسای خوشجل مشجل وازت گرفتم اخه داشتی برای مامانی میخندیدی کسرا گلی 3روزه دیگه دوماهت تموم میشه باورت میشه مامانی چه زود گذشت انگار همین دیروز بود که تو شکمم بودی و الان کنارم خوابیدی راستی باید بریم واکسن دوماهگیتم بزنیم خیلی میترسم واست که اذیت شی در ضمن باید 2روزه دیگه بریم واسه غربالگریت که انشاالله دیگه گوشت عفونت نداشته باشه گلم ...
1 دی 1392

دوماهگی

  کسری جونم دو ماهه شد هورا هورا عزیزه دلم امروز با بابا دوباره رفتیم مرکز غربالگری برای معاینه گوشت که موقع معاینه باید خواب باشی وقتی رفتیم توی ماشین خوابیدی ولی تا رسیدیم اونجا بیدار شدی که مامانی هر کاری کرد نتونست تو وروجک و بخوابونه که مجبور شدیم با بابایی بریم ماشین سواری که بلاخره توی ماشین خوابیدی و خانم دکتر تونست معاینه ات بکنه که الحمدالله هیچ مشگلی نداشتی بعد از اونجا رفتیم خونه بابابزرگ که از سر راهم کیک تولدت تو گرفتیم  ...
1 دی 1392

واکسن دوماهگی

        سلام جیگرمامان امروز با دایی کیکاووس رفتیم خانه بهداشت تا واکسن دوماهگیت و بزنیم .شیرمردم فقط موقع واکسن زدن کمی گریه کردی عزیزم بعدش ساکت شدی راستیوزنت 6/200شده بودوقد60سانت شده بود عزیزم وقتی رفتیم خونه مامان کبری و خاله الی هم اومدن اونجا تا پیشت باشن.سر ظهر بود که کمی بیقراری میکردی و کمی نق میزدی ولی با کمک استامینوفون خوابت میگرفت  وساکت میشدی .مامانم همش برات کمپرس یخ میزاشت عزیزم.ولی خدا رو شکر تب نکردی گلم ...
1 دی 1392

اولین مسافرت

کسراجونم چند روزه پیش(14.9.92)من و تو وبابایی رفتیم ایوان خانه مامان بزرگ(مامان بابایی)تا عمو غلام برادر زاده خوشجلشو ببینه.راستی پیشه پدربزرگ باباهم رفتیم.پدربزرگ بچه هارو خیلی دوست داره تاتورو دید سریع یه ماچ ابدار ازت گرفت اونجا هم چند نفر از فامیلا اومدن دیدنت.یه شبم رفتیم خونه عمه مریم شام دعوتمون کرده بود اونجا هم عمه جون یه دست بلوزو شلوار بهت کادو داد به خاطر اینکه اولین بار بود میرفتی خونشون
20 آذر 1392

زمینی شدن کسری

سلام گل پسر مامان پسرم امروز که این پست وبرات میزارم شما 8روزتونه ببخشید با یه هفته تاخیر وبلاگ وupکردم گلم میخوام از روز 27مهر برات بنویسم ساعت7از خواب بیدارشدیم وساعت 8به اتفاق بابایی رفتیم بیمارستان..وقتی رسیدیم بیمارستان از توی حیاط بیمارستان بابایی از من وشما اخرین عکس دونفره ای که شما تو دله مامانی بودی ازمون گرفت یه حسه خیلی  خاصی داشتم به خودم میگفتم دیگه داره تموم میشه دلم برای لگد زدن هات تنگ میشد وقتی رفتیم داخل بیمارستان دیدم مامان کبری اونجا منتظرمون بود به اتفاق هم رفتیم به طرف زایشگاه که خانم پرستار گفت از همراهام خداحافظی کنم لحظه سختی بود بغض گلومو فشار میداد ولی خودمو کنترل کردم با بابایی و مادر جون خداحافظی ...
8 آذر 1392

40روزگی

سلام عشق مامان جیگرم امروز 40روزت شد مبارکت باشه ایشاالله 120ساله شی امروز عمه فرشته شمارو حموم داد و اب چله ات و ریختیم  و قراره امشب بریم خونه پدر بزرگ و یک هفته اونجا بمونیم راستی امروز مادر جون برات اش پخت توی فامیل قسمت کرد قراره پدر بزرگ به مناسبت ورودت به اونجا واست گوسفند سر ببره ...
8 آذر 1392

تولد یک ماهگی

سلام پسر گلم امروز روزه خیلی قشنگی عزیزم چون عشق مامان یکماهه میشه دیگه داری برای خودت مرد میشی عزیزم امروز باید ساعت 3بعدظهر تو رو ببریم ازمایش غربالگری که دایی کیکاووس امد دنبالمون چون بابایی امروز دانشگاه داشت نمیتونست مارو ببره به همین خاطر با دایی جون رفتیم.وقتی رسیدیم اونجا من و بردن تو یه اتاقی که همه مامانا اونجا بودن و داشتن نینیهاشونو میخوابوندن چون موقع ازمایش باید شماها حواب باشین تا تکون نخورین به همین خاطر منم به اونا پیوستم و حدود 45دقیقه طول کشید تا شما خوابیدی بعد رفتیم واسه ازمایش که خانم دکتر گفت متاسفانه گوش سمت چپپ عفونت داره نمیدونی مامان که چقدر ناراحت شدم حتی خواستم بیافتم گریه قرار شد یک ماهه دیگه برگردیم واسه از...
8 آذر 1392

اتلیه

سلام هناس مامان گلکم امروز با بابایی رفتیم اتلیه ارژنگ و ازت عکس گرفتیم یدونه واسه روند رشدت گرفتیم و یدونه هم با یه مار خوشگل ازت گرفتیم چون شما ساله مار دنیا اومدین عزیزم خیلی خوشگل شد عکست حالا هر موقع اماده بشه عکسش و واست اینجا میزارم تا ببینیش عزیزم راستی چند روزه پیش شما رو بردیم دکتر پیشه اقای سیدزاده تا معاینه شی که طبق معمول دوباره خواب تشریف داشتی با این وجود اقای دکتر گفت همه چیز خوبه خداشکر بعد تورو روی ترازو گذاشت وگفت ماشاالله توی 22روز یک کیلو اضافه کردی که باید توی یکماه یک کیلو اضافه میکردی که نشون میدی شما پرخورهستین البته نوش جونت هرچی میخوری همه کسم الانم اروم کنارم خوابیدی ...
8 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد