انتظار مامان
سلام پسرگلم همه کسم چقدر دلم برات تنگ شده بود این چند روزه که اینجا نیامدم برات درد ودل کنم
پسرم همش4روزه دیگه مونده تا تو بیای تو بغلم هر روز دارم لحظه شماری میکنم واسه اون روز...خانم دکتر برای 27مهر بهم وقت سزارین داده که با بابایی روزه جمعه میریم واسه بیمارستان واسه کارهای پذیرش که انشاالله روز شنبه سزارین کنم وشما بیای بغل مامان...
عزیزم میخوام یه اعتراف هم بکنم هر روز که به تاریخ دنیا امدنت نزدیک میشم یه حسه خاصی دارم که تلفیقی از ترس و هیجانه...از این میترسم که مامانه خوبی نباشم یا نتونم از عهده اش بربیام البته مامانی از عملم خیلی میترسم حالا خوبه پیشه خودت بگی چه مامان ترسویی دارم ولی باور کن دسته خودم نیست ولی سعی میکنم برای گل پسرم تحمل کنم وتمام اینا فدای یه تار موت عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی